مرغ باران
نمایشنامه فارسی - قرن 14
در زمان جمشید شاه، اهریمن بر دو کتف ضحاک بوسه زد و از جای بوسهها دو مار سیاه از کتف ضحاک روئید. مارها بزرگ و بزرگ شدند و ضحاک خونخوارتر شد. برای آرام نگه داشتن مارها، اهریمن فرمان داد که باید مغز آدمیزاد به آنها خورانده شود. آرامش و سلامتی مردم به خطر افتاد و کاوه و فریدون به یاری مردم شتافتند. این کتاب به صورت نمایشنامه، در دو پرده به تصویر کشیده شده است.