دریا میدانست
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای دختر معصومی به نام «لیلا» است. «لیلا» دختر زیبا و حساس و علاقمند به تحصیل است. او در خانوادهاش همیشه شاهد مشاجرة پدر و مادر بر سر مسائل جزئی است. امّا او با وجود تمام مشکلات به تحصیل ادامه داده و در رشتة علوم سیاسی در دانشگاه پذیرفته میشود. لیلا در دانشگاه عاشق همکلاسی خود «مسعود ضیائی» میشود. مسعود ضیائی با حرکات خود عشق خود را اثبات میکند امّا وقتی لیلا به طور جدّی پیگیر علاقة وی میشود، او اظهار بیاطّلاعی کرده و وجود لیلا را انکار میکند. این موضوع، شکست سنگینی برای لیلا حساب شده و مدتها او را دچار افسردگی و بیاعتماد میکند. با آمدن فردی به نام «امید» به زندگیاش، دری دیگر از زندگی به رویش کشوده میشود که همراه با عشق واقعی و به دور از تظاهرات ریاکارانه است.