شب گرفتن ماه (رمان)
ابوالقاسم فردوسی با همسرش «فاطمه بانو»، پسر 22 سالهاش «هوشنگ» و دختربچة هشتسالهاش «منیژه»، در باژ ـ دهکدهای در طوس ـ در خانهباغ موروثی خود زندگی میکرد. پدر و مادر فردوسی، چند سال پیش از دنیا رفته بودند. فردوسی اکنون در خلوت خود سرگرم آفرینش شاهکار بزرگ خویش بود. او داستانهای شاهنامة منثور عبدالرزاق توسی را خوانده و نثر خشک داستانها را به نظمی حماسی و رنگین بدل میکرد. وی در زمان حکومت حاکمی ستمگر با نام «مهران» زندگی میکرد. مهران بر مردم روستا و از جمله فردوسی خراج سنگینی را تحمیل کرده بود. اما زمانی که با سرودههای فردوسی آشنا و متوجه شد که فردوسی بدون چشمداشت مادی این ابیات را سروده، نصف خراج را به او بخشید. پس از مهران، نوبت به حکومت حسین قتیب و از آن پس محمود سبکتکین رسید. سلطان محمود از آنجایی که با سرودههای فردوسی مخالف بود، با آن که به فردوسی وعدة دادن صله را داده بود، از این کار سرباز زد. تا این که پس از مرگ فردوسی، خواب دید او در باغ بهشت سیر میکند و وقتی علت را جویا شد فردوسی در جواب گفت: علت آن، سرودن یک بیت است و آن بیت این است «جهان را بلندی و پستی تویی/ ندانم چهای هرچه هستی تویی». سلطان محمود پس از این خواب، دستور میدهد که 40 هزار دینار به خانوادة فردوسی بدهند، اما آنها از پذیرفتن صله خودداری میکنند. در این کتاب شرح زندگی حیکم ابوالقاسم فردوسی ـ شاعر پرآوازة ایران ـ در قالب داستان بازگو میشود.