سراب
داستانهای فارسی - قرن 14
فاطمه زنی صبور است که از اعتیاد همسرش رنج میبرد. او در گذشته سختیهای زیادی از قبیل ازدواج مجدد پدرش، فرار او با مادر و برادرانش از خانهی پدری، غرقشدن بردارش هادی و مرگ مادرش را پشتسر گذاشته و اکنون صاحب دو فرزند پسر و یک دختر است. او تمام سرمایهاش را که یک تکه زمین است صرف ترک اعتیاد شوهرش میکند و سرانجام موفق میشود پس از سالها روی خوشبختی را ببیند. ولی مدت زیادی نمیگذرد که دخترش مریم با یک جوان افغانی آشنا شده و تصمیم به ازدواج با او میگیرد. تمام خانواده بااین ازدواج مخالفت میکنند؛ اما این عشق خیابانی مریم را کور کرده و با وجود مشکلات فراوان، مریم با حبیب ازدواج میکند. پس از مدت کوتاهی مریم متوجه میشود. حبیب متأهل بوده و برای گرفتن اجازهی اقامت در ایران با مریم ازدواج کردهاست. مریم از عشق کورکورانهاش پشیمان میشود و به آغوش خانواده بازمیگردد تا زندگی دوباره روی خوش خود را به فاطمه نشان دهد.