جاماندهها
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
«مریم عربی» در داستانهای کتاب، انسان امروز را به تهران میبرد و با نثری روان و ساده اما گویا، قصهاش را روایت میکند و گاه مخاطبش را مهمان لهجه «خبات» کردستان میسازد و در داستانی دیگر پیش چشمش جاده پرپیچوخم جنگلهای شمال را ترسیم میکند. تنهایی بزرگ و نبرد سترگ این آدمها با خود یا عزیزانشان گاه از مرزها فراتر رفته و تا کشوری اروپایی چون آلمان ادامه مییابد و حتی تا آسمان شهابباران سوئد نیز میرسد. با این همه تهران بیش از هر شهر دیگری در این روایتها نمود یافته است. نویسنده در این داستانها، شخصیتها را به خیابانها و فضای باز کشانده و زیر سقف آسمان روایتگر درونیات ذهنی آنان شده است. از همینروست که خواننده هنگام خواندن «جاماندهها» از پل طبیعت به کافه شمیران سرک میکشد و به ناگاه به امامزاده صالح میرسد و چند صفحه جلوتر، در داستانی دیگر، همزمان با کودتای مصدق در پی روایت زنی کلاهبهسر از عکسی سیاهوسفید، شاهد سوختن عمارتی قدیمی و کودکی با کفشی بندچرمی میگردد.