ابر می‌بارید و باران نه!: مجموعه داستان

ابر می‌بارید و باران نه!: مجموعه داستان

داستان‌های کوتاه فارسی - قرن 14

«صادق» و همسرش «سحر» و فرزندشان «شبنم» در خواب بودند. صادق در خواب می‌دید که «باران می‌بارد و همه خوابند، اما او با بیدار شدن و پوشیدن لباس به خیابان می‌رود. مسافرکشی او را سوار می‌کند، اما بر سر سردی هوا و بارش باران، با هم بحث می‌کنند و صادق پیاده می‌شود. بعد از آن صورتش را به سمت آسمان می‌برد و چند قطره باران چهره‌اش را می‌پوشاند. کم‌کم هوا روشن می‌شود و او با خرید نان سنگک به خانه برمی‌گردد». اما صادق هنوز خواب است. همسرش بالای سر او می‌رود، او را صدا می‌زند، اما دیگر هیچ صدایی از صادق به گوش نمی‌رسد. روز تشییع پیکر او، هوا ابری بود، اما باران نمی‌آمد. داستان حاضر تحت عنون «ابر می‌بارید و باران نه» یکی از پنج داستان کوتاه مجموعة حاضر است. عناوین دیگر داستان‌ها بدین‌قرار است: حرف‌های سبز؛ چهار نخل؛ میز گرد؛ و تابلو شهادت.

قیمت چاپ: 4,000 تومان
نویسنده:

محمود اسعدی

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1390

نوبت چاپ:

2

تعداد صفحات:

184

قطع کتاب:

رقعی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789643375003

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

تالیف