کارناوالیتو
داستانهای اسپانیایی - قرن 20م.
کتاب حاضر داستانی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. در این داستان سالها قبل پسرکی به نام بونگو در دکانی آهنگری کار و زندگی میکرد. بونگو هر صبح ساعت پنج، وقتی هوا هنوز تاریک بود و آخرین ستارهها در آسمان میدرخشیدند، بیدار میشد، از اتاقش در بالای دکان پایین میآمد، آتش کوره را روشن و تا وقت ناهار یکسره کار میکرد. اوستای آهنگر، مردی گوژپشت با موهای قرمز و صورتی پر از لک و پیس بود که اثر زخمی کهنه بر آن دیده میشد.