خرس قهوهای و روباه شکمو
«قهوهای» با زنبورها دوست بود و از آنها به اندازهای که شکمش سیر شود عسل میگرفت و میخورد. یک روز روباه به قهوهای گفت: از کجا عسل آوردی؟ قهوهای گفت: زنبورها به من عسل میدهند. روباه میخواست همهی عسلها را به دست آورد سنگ بزرگی برداشت تا کندوی زنبورها را خراب کند ناگهان زنبورها به او حمله کردند. قهوهای که روباه را نگاه میکرد، گفت: «بهتر نبود طمع نمیکردی و برای خوردن عسل از زنبورها اجازه میگرفتی؟» این داستان آموزنده در مجلدی خشتی و همراه با تصاویر رنگی برای گروه سنی ب به چاپ رسیده است.