شورزدگان
داستان کتاب مربوط به اعتقادات مردمی از سرزمین «گیپور» است. مردم این سرزمین از بازماندگان قوم «سیکان» بودند که قبل از مهاجرت به سرزمین «گیپور» در سواحل غربی «سربیل» زندگی میکردند. این مردم بعد از استقرار، بازارفروش محصولات زراعی، دامی و منسوجات راه انداختند. رهبران آنها «بگ» نامیده میشدند و علاوه بر آنها «کاهنان» نیز در تصمیمگیری و هدایت مردم نقش اساسی ایفا میکردند. «ماسمن» زنی زیرک و همسر «جاسم» است که یک فرزند دارد و فرزند دیگرش فوت کرده است. روزی او در بازار، از بچّة تازه به دنیا آمدة زنی به نام «ننه سلطان» تعریف میکند و بچّه همان روز میمیرد. از بابت این اتّفاق، «ماسمن» به شور چشمی متهّم میشود و مدّتی اجازة خروج از خانةنمییابد. بعدها به دستور کاهنان و خواست مردم، چشمان «ماسمن» تخلیه میشود. سه سال از این ماجرا میگذرد و مردم در این مدّت زندگی شادی را میگذرانند، تا اینکه چشمان دختری به نام یاقوت بر اثر چشم زدن «زهره» تخلیه میشود. بعد از آن به دنبال خواب دیدن یکی از کاهنان، تصمیم بر آن میشود که چشمان تمام اهالی روستا و همچنین نوزادان بعد از شش ماهگی تخلیه شود، که این تصمیم اتّفاقات تازهای به دنبال میآورد.