با پیراهنی سرخ و سفید
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان فارسی حاضر، قصهای تاریخی است. نویسنده در این اثر ضمن تعریف و توصیف صحنههای تاریخی و کاراکترهای داستان، هرکجا که لازم بوده درباره مکانهای حوادث و اوضاع سیاسی و اجتماعی آن دوره معلومات ذیقیمتی را در اختیار خواننده قرار میدهد و به این وسیله، هم بر معلومات تاریخی خواننده افزوده و هم این که وی با مکانها و اسامی اصلی آنها آشنا میشود. مکانهایی که بافت، ماهیت و اسم آنها دستخوش فعلوانفعالات سیاسی و فرهنگی گردیدهاند. این نیز از مشخصات بارز داستانهای تاریخی است. این داستان، قصه زندگی و مرگ کسی است که قربانی تفرعن قدر قدرتهای زمانه گردیده و صدای اعتراضش به گوش کسی نرسیده است. بیشتر مردم شهر، مرد عارف سیمایی را با موهای سفید بلند، با پیراهنی سفید، ساک کوچکی در دست و زمزمه شعر عارفانهای بر لب در کنار جوی خیابان، زیر سایه درختان چنار و اقاقیا دیده و به خاطر دارند. این مرد را همه «حاجی» صدا میزدند، چرا که وقتی به دنیا آمده، پدرش بعد از اذان و اقامه گفتن در گوشهایش، او را «حاجی» صدا زده به این نیت که وقتی بزرگ شد، به زیارت مکه برود. داستان مربوط به زمان تهاجم روسها به ایران، و بروز قحطی و سختی امرار معاش مردم است.