با من بمان
«وحید» و «بیژن»، هر دو، دلباختة دختری به نام «مریم» میشوند، اما مریم با وحید ازدواج میکند. بعد ازمدتی بیژن مهر مریم را از دل میراند و با دختر دایی او، «مرضیه» ازدواج میکند و این وصلت با عشقی پاک و خالص همراه است. با به دنیا آمدن فرزند در هر دو خانواده، مریم پی میبرد که وحید فردی خوشگذران است و بر اثرکشمکشهای فراوان راهی شمال میشود و در آنجا بر اثر اتفاقاتی از دنیا میرود. مرضیه نیز به خاطر ابتلا به بیماری سرطان چشم از جهان میبندد و دست تقدیر زندگی وحید و بیژن را دگرگون میکند.