فصل خاکستری
داستانهای فارسی - قرن 14
"سارا" و دوستش، مهسا، در رشتۀ روانشناسی دانشگاه پذیرفته شده و با یکدیگر به دانشگاه میروند. پس از مدتی، بعد از مرگ یکی از استادان کلاس، استاد جوانی به نام "رضا شایان" مسئولیت کلاس درس وی را برعهده میگیرد. استاد از نخستین روز ورود به کلاس، توجه خاصی به سارا نشان میدهد و این مساله حسادت "شاهین" ـ پسر همسایۀ سارا ـ و برخی دیگر از شاگردان کلاس را برمیانگیزد. پس از ماجراهایی، سارا به طور اتفاقی دفترچۀ خاطرات مادر خود را یافته و با خواندن آن درمییابد که فرزند واقعی خانوادهاش نیست. او در جستوجوی مادر واقعی خود از راز زندگیاش و رابطۀ استاد با خانوادهاش آگاه میشود.