بزرگترین گل دنیا
داستانهای شیلیایی - قرن 20م.
پسرک از باغ میوه بیرون میآید و به سوی رودخانه حرکت میکند. کمی بعد مسیرش را تغییر میدهد و وارد جنگل میشود. پس از مدتی به صحرایی خشک میرسد و تپهای را مشاهده میکند که گلی پژمرده بر روی آن قرار دارد. پسرک تصمیم میگیرد گل را نجات دهد؛ او چندینبار مسیری طولانی را تا رودخانه طی میکند و آنقدر گل را آبیاری میکند تا گل بزرگ میشود و پسرک در سایهی آن به خواب میرود. پس از ساعتها پدر و مادر که نگران شدهاند با کمک همسایهها در پی یافتن او روان میشوند، اما او را نمییابند. تا این که از دور گل را میبینند و پسرک را که در زیر آن به خواب رفته است. آنها پسرک را با احترام به خانه میبرند وقتی از خیابانها میگذرند، مردم میگویند: او کاری انجام داده که خیلی از خودش بزرگتر است".