باشار
"باشار "ـ راوی داستان ـ جوانی است که به اتفاق خانواده از روستا به شهر میروند .پدرش بر اثر خشکسالی، شغل کشاورزی را رها کرده به کار خرید و فروش پشم روی آورده است .آنها به هنگام حرکت که بسیار خسته شده بودند شب را در قلعهای مخروبه ـ واقع در کردستان ـ بیتوته میکنند و پس از آن با واقعهای رو به رو میشوند که داستان براساس آن شکل گرفته است .