سیوسه پل، چهارونیم اکتاو
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر دربردارنده گزیدهای از داستانهای کوتاه «محمد طلوعی» است. در بخشی از داستان «بستنی داش آکل» میخوانیم: «پسر جوان نمیخواهد این دم آخری بیخود و بیجهت با کسی دست به یقه و حتی دوست بشود. برای اینکه به یارو بفهماند بلد نیست گپ بزند، سربرمیگرداند تا لایه لرزان سراب را روی آسفالت بیرون پادگان نگاه کند. گرما به کمین نشسته و به چشمهایش حمله میکند. چشم و ابرو و پیشانیاش در هم چروکیده میشود. داموس اما با حوصلهتر از این حرفهاست که بیخیال شود.»