بلوما و راز پاستیلها
داستانهای نوجوانان آلمانی - قرن 20م
با نمرهی صفر ریاضیاش شروع شد که بلوما مجبور بود به پدرش اعتراف کند. ولی بدتر از نمره صفر آن بود که رزا، بهترین دوست بلوما، دقیقاً همان سگی را میخواست که بلوما آرزویش را داشت. از همه بدتر این بود، قبل از اینکه بلوما بتواند با مادرش حرف بزند، او به سفر رفته بود. وقتی هم که همسایه مورد علاقهی بلوما، آلیس، وقت نداشت که به حرفهای او گوش کند، فقط یک راه برای بلوما باقی ماند: فقط باید یکی از پاستیلهای ماری شکل جادویی آلیس را کش برود.