مرضیه: حکایت یک اسم؛ روایت یک زندگی
میررضائی، مرضیه، 1335 - خاطرات / ایران - تاریخ - انقلاب اسلامی، 1357 - خاطرات
هر چند نظر آقاجانم در مورد کار کردن من تغییر کرده بود، اما حرفهایی که روز اول در گوش دامادش خواند و تلنگرهایی که به او زد، آنقدر کاری افتاده بود که هنوز در حرفهای حسن آقا دیده میشد. تا صحبت از کار به میان میآمد، میخش را همان اول میکوبید و میگفت من دوست ندارم خانم با دوتا بچه کوچیک بره کار کنه. هر چقدر خودم نون در بیارم با هم میخوریم. دیگه چه نیازی به درآمد اونه؟ آقا جان به هر بهانهای حرف اشتغال من را پیش میکشید و تکرار میکرد: من تا قبل از انقلاب مخالف سرکار رفتن مرضیه بودم، اما الآن احساس میکنم تکلیفه. ولی جواب حسن آقا همان بود؛ دلش به اشتغال من رضایت نمیداد.