شب عید و یک جفت جوراب و چکمهی سوراخ
«نرگس» به همراه پدر و مادر و برادرش «احسان» زندگی را به سختی میگذراند. آنها در فقر و تنگدستی به سر میبرند. نرگس تمام این فقر را از نگاه کودکانهاش میبیند. او تمام خواستهها و نیازهایش را از خدا میخواهد و دریافت میکند. از جمله این که او از خدا یک جفت چکمة سوراخ همانند چکمة برادرش به همراه یک جفت جوراب طلب میکند و اندکی بعد آنها را به دست میآورد. تا این که یک روز به همراه برادرش احسان به قصد خرید خوشبختی برای مادر به مسجد محله میروند. در آنجا آقا سید به فقر آنها پی میبرد و از فردای آن روز، خانوادة آنها تحت حمایت کمیتة امداد قرار میگیرد.