اژدها کشان
داستانهای فارسی - قرن 14
"حضرتقلی" وقتی متوجه میشود که اژدهایی قصد تاختن به "میلک" و نابودی این سرزمین را دارد، سوار قاطرش شده و در مقابل اژدها به نبرد میپردازد و او را نابود میسازد. پس از سالها از گذشت این ماجرا در شب سیزدهبهدر نوری از این منطقه، که موسوم به اژدهاکشان است، به همراه نوری از امامزاده میلک بالا آمده و با هم یکی میشوند و به سمت امامزاده شارشید میروند. نویسنده در بخشی از این داستان میگوید: "میلکیها هیچوقت ندیدهاند که نورها کی برمیگردند سرجایشان، اما همیشه و هرسال وقتی سیزدهبهدر میشود مینشینند روی پیش بام خانهشان تا ببینند حضرتقلی و امامزاده با هم کی میروند شارشید". "اژدهاکشان" یکی از داستانهای این مجموعه است که بر اساس افسانهای رایج در بین مردم میلک ـ از توابع قزوین ـ نگاشته شده است. برخی دیگر از داستانهای کتاب عبارت است از: شول و شیون؛ تعارفی؛ کل گاو؛ آه دود؛ آب میلک سنگین است؛ ظلمات؛ و گورپال.