ای بچههای ناز یک قصه از نماز
در این داستان مصور و رنگی که با ترکیبی از نثر و شعر تدوین شده، کودکان و نوجوانان به ادای فریضه نماز ترغیب و تشویق شدهاند .داستان درباره مادر بزرگی است به نام فاطمه بیگم که در روستا زندگی میکند .او نوههای زیادی دارد .در این میان، یکی از نوههای او به نام "قنبر "از همه دوست داشتنیتر است .مادربزرگ، هر روز صبح با صدای خروس برای ادای نماز از جای بر میخیزد و قنبر را نیز برای مسجد رفتن و نماز خواندن از خواب بیدار میکند .در بخشی از داستان که در قالب شعر تنظیم شده، آمده است" :ننه قنبری با خدا/ آن زن خوب و با صفا/ خروس داشت رنگ طلا/ قشنگ و ناز و خوش صدا/ خروس را خیلی دوست میداشت/ دانه برایش میگذاشت/ صبحهای زود وقت اذان/ خروس میرفت رو نردبان/ ."...