باخانمان
داستانهای فرانسه - قرن 19م.
«پرین» با مادر جوان و بیمار خود با گاری و الاغی به نام «پالیکار» وارد پاریس شدند. آنها به مدت یک سال از یوگسلاوی حرکت کرده و با درآمدی که از عکاسی به دست آورده بودند، خود را به پاریس رساندند. پدر او «ادموند» نیز عکاس دورهگردی بود که در یوگسلاوی فوت کرده بود. پرین و مادرش قصد داشتند، نزد اقوام خود به شهر «مارکو» بروند. مادر پرین نیز در مخروبهای در فرانسه درگذشت. قبل از مرگ به پرین توصیه کرد که به صورت فردی ناشناس با پدربزرگ ثروتمند و کارخانهدار خود «وولفران» برخورد کند. مادر پرین از بتپرستی هندو به دین مسیحیت تغییر مذهب داده بود و مورد تنفر وولفران بود و امکان داشت به این علت وولفران از پذیرفتن پرین خودداری کند. پرین با اسم «مادمازل اورلی» به عنوان دستیار و کارگر وولفران که نابینا شده بود، در کارخانة او مشغول به کار شد و مورد علاقه و اطمینان همه مخصوصا وولفران قرار گرفت. او به دنبال فرصتی بود تا هویت واقعی خود را افشا کند.