سرنوشت را باید از سر نوشت
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان درباره دختری است که به همراه مادرش در دو اتاق کوچک اجارهای زندگی میکند. آن روز زن صاحبخانه حرفی به مادر دخترک زده بود که او را آشفته و ناراحت کرده بود. مادر، نگران بود که دیگر دخترش را در خانه تنها بگذارد، میگفت شما دیگر بزرگ شدهاید و دختر متوجه نمیشد که با بزرگتر شدن چرا نباید تنها باشند. چند روزی گذشت. آن روز دختر که دلش سیب شیرین میخواست سیبهای روی پرده را گاز میزد. مادر با دیدن این صحنه دخترک را دعوا کرد و... .