اسب پرنده در سرزمین رازها
افسانهها و قصههای عربی / داستانهای کودکان (عربی)
در زمانهای قدیم پادشاهی به نام نعمان، پسر حسان زندگی میکرد. نعمان پادشاه سرزمینی با عظمت و اقتدار بود. در آن سرزمین هر نعمتی یافت میشد. هر چیزی که به ذهن خطور کند، ولی نعمان خوشحال نبود و حسرت میخورد. چون شنیده بود که یک چیز عجیب و غریب در سرزمین رازها وجود دارد و کسی نمیتواند به آن دست پیدا کند. نعمان همیشه با خود میگفت بهترین چیزهای دنیا باید برای پادشاهی با عظمت و اقتدار من باشد. او میگفت باید آن چیز عجیب و غریب را به دست آورم. ولی آن چیز عجیب و غریب چه بود؟ چه چیزی در سرزمین رازها وجود داشت؟ تنها کسی که آن چیز عجیب و غریب را میشناخت، جادوگر کوه نشین بود.