غلامحسین یاغی
داستانهای فارسی - قرن 14
دمِ تنگ غروب دل مردهی پاییز، هوا رم داده بود و سرد. دو یاغی در کمین روبروی هم قرار گرفتند. هیچ کس نمیتوانست میانجی گرشان باشد. هر دو خشمگین، هر دو مسلح به برنو کوتاه، هر دو به انتقام خون برادر، بند کفش هایشان را محکم بسته بودند.