ارواح مرطوب جنگلی
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
آقای خ یک روز تصمیم گرفت که دیگر روزنامه نخواند. در حقیقت او نمیخواست از اخبار آگاه شود. اما زمانی که بیرون رفت، متوجه شد که ناخواسته از اخبار آگاه شده است. از جریان زلزله که در شمال کشور اتفاق افتاده بود، خبردار شد. در تاکسی دونفر دربارة استیضاح وزیر کشور صحبت میکردند. این گونه شد که آقای خ تمام وسایل خود را جمع کرد و به زیرزمین خانهاش رفت تا دیگر از اخبار آگاه نشود. زنش نیز به او پیوست و فقط برای تهیة غذا یا گوش کردن به اخبار رادیو یا خرید سیگار برای شوهرش آنجا را ترک میکرد. آنها در مورد همهچیز، به جز اخبار سراسری صحبت میکردند. آقای خ نمیدانست که کودتا در کشورش سبب بسته شدن تمام روزنامهها شده و دیگر او حتی اگر هم میخواست، نمیتوانست روزنامه بخواند. در این کتاب داستانهایی با عنوانهای همیشه سرباز، ارواح مرطوب جنگلی، اگه صبح راه افتاده بودیم، عصا، دختر و جنگ، لطفا بیدارم نکن، قلعه، مرگ را بنگر و... به نگارش درآمده است.