خیال باطل
داستانهای فارسی - قرن 14
غزال به همراه خانواده در کودکی، به علت ماموریت پدر به دامغان میرود. او دختری خیالپرداز و شاعرپیشه است و برای اولینبار در سیزدهسالگی با حس تازهای به نام عشق آشنا میشود و نخستینبار جادوی عشق در وجود او نسبت به شایان، پسر همسایه جلوهگر میشود. سرانجام شایان نیز به او ابراز عشق میکند و تردید او را به یقین تبدیل مینماید تا قلب خود را به روی عشق شایان بگشاید. عشق آن دو به هم علنی میشود و سالها غزال، شایان را تنها مرد رویاهای خود میبیند و با این که رفتار شایان غیرقابل پیشبینی است، به او عشق میورزد. شایان در رشتة هنر و غزال در رشتة مترجمی در دانشگاهی، در تهران قبول میشوند. غزال در حالی که در قلب خود نسبت به شایان عشق میورزد، با فرد دیگری به نام همایون ازدواج میکند که سرانجام او را از طوفان عشق آتشین نسبت به شایان رهانیده و به ساحل امن دوست داشتن هدایت میکند.