یک تکه خاک خوب خدا
داستانهای تخیلی
داستان درباره جزیره کوچک و تنهایی است که در یک اقیانوس زندگی میکند. او هیچ همدمی ندارد تا این که به دنبال حادثهای با ماهی کوچکی آشنا میشود. ماهی کوچک برای جزیره از گلها و گیاهان و انسانها سخن میگوید. از آن پس، جزیره مدام به انسانها فکر میکند و این که روزی بیایند و او را آباد و سرسبز بگردانند. اما پس از چندی انسانهایی به جزیره میآیند و با امید یافتن گنج جزیره را سوراخ سوراخ کرده، رهایش میکنند. جزیره که قلبش شکسته است ناگهان در دل خود جوششی احساس میکند و سرانجام چشمهای از دل جزیره میجوشد و جزیره تنها به امید سرسبزی به آینده لبخند میزند. گروه سنی "ج" مخاطبان این داستان مصور و رنگی هستند.