جور هندستان میکشیدم
راوی داستان پسری افلیج است که داستان را با توصیفی از فرا رسیدن بهار، فضای کوچه و مردم، وصف خانه "محبعلی "و زنش و پسرشان "سلطانعلی "(شخصیتهای اصلی داستان) آغاز میکند .زندگی این خانواده، شبیه زندگی اکثر خانوادههای ایرانی در سالهای ابتدایی این قرن است .محبعلی، کاسب بازار، معتقد به باورهای دینی بوده، زنش نیز مطیع شوهر و تا حدی اهل خرافات است .پسر آنان در ازدواج اول موفق نبوده زیرا عروس، پس از بیماری میمیرد .او پس از بیست سال تصمیم به ازدواج دارد .در این بین پدر نیز میمیرد و زندگی به گونهای دیگر آغاز میشود .