رویای چکمهها
داستان درباره پسرکی است که در شب عید کریسمس، داییاش گئورک به منزل آنها میآید تا هنگام صبح به میدان جنگ برود .پسرک به پوتینهای سربازی داییاش دل میبندد و اجازه میگیرد دقایقی پوتینها را به پا کند .او با پوشیدن پوتینها به رویایی شیرین فرومیرود و احساس میکند سوارکاری است که با اسبی سفید دنبال سه پادشاه مقدس راه میپیماید، سرانجام نیز پس از ماجراهایی، به سان قهرمانان باز میگردد، در حالی که سه پادشاه را همراه با هدایایی ارزشمند با خود آورده است .پسرک زمانی که از عالم رویا بیرون میآید، صبح شده و دایی گئورک رفته است .