نگاه کن مرا
داستانهای فارسی - قرن 14
«سهراب» مدتی است که به هروئین مبتلا شده است. او به قدری در تهیة مواد غرق شده که توجهی به اطرافش ندارد و از پیشنهادات بیشرمانهای که عدهای از جمله «اصغر شاطر» موادفروش محل به همسرش «مینا» میدهد اطلاع ندارد. مینا برای حفظ زندگی و نجات خود تا آخرین توان تلاش میکند. وضع آنها هرروز بدتر میشود تا اینکه مینا به همراه «پرستو»، دخترش، به خانة پدربزرگ میروند و سهراب نیز به همراه دختر دیگرشان «رزگل» به خانة یکی از آشنایان به نام «بیبی کوکب» میروند. بیبی کوکب به رزگل دفزدن میآموزد، رزگل که پدر را بسیار دوست دارد، تهیة مواد او را به عهده میگیرد و در حالیکه سهراب تصور میکند مواد تهیه شده توسط رزگل از پول دفزنی است، متوجه میشود که اصغر شاطر به ازای مواد، رزگل را به موادفروشی واداشته و تعدادی از دندانهای او را نیز کشیده است. این اتفاق تاسفانگیز تلنگری برای سهراب میشود تا تصمیمی جدی بگیرد و مواد را ترک کرده و زندگیاش را نجات دهد.