آقای نویسنده
داستانهای فارسی - قرن 14
«مارگیریت»، دختر نویسندهای است که همیشه در رؤیاهایش خودش را در برابر «دکتر رابرت»، نویسنده معروف میبیند و دلباخته اوست. او همواره در رؤیاهایش تصور میکند که دکتر رابرت به او هدیه اهدا میکند و از او درباره زندگی شخصیاش سؤالاتی میپرسد. روزها میگذشت و مارگیریت مست از شراب عشق آقای نویسنده درهای خوشبختی را به روی خودش گشوده احساس میکرد؛ تااینکه... .