رخش رستم

رخش رستم

پس از مرگ پادشاه دادگر ایران «گرشاسب»، پادشاه توران به پسرش، افراسیاب، پیغام داد که به ایران حمله و جفاهای گذشته‌اش را جبران کند. وقتی خبر این لشکرکشی به ایرانیان رسید، پس از مدتی تصمیم بر این شد که «رستم» به جنگ با «افراسیاب» برود. رستم برای این کار احتیاج به اسبی نیرومند داشت که همیشه او را همراهی کند. تمام اسب‌های زابلستان را آوردند، اما هیچ‌یک نیرومند نبودند. تا این که گله‌ای از کابل آمد و مادیانی سفید و کمرباریک که پاهای کوتاهی داشت، از برابر رستم گذشت. رستم این اسب را انتخاب کرد که نامش «رخش» بود، اما مادر اسب اجازة جدا شدن کره‌اش از خود را به کسی نمی‌داد و با او به جنگ می‌پرداخت. تا این رستم با مادر رخش جنگید و بر او پیروز شد، بنابراین رخش را با خود برد و به جنگ با افراسیاب رفت. رخش در تمام عمر به رستم وفادار ماند و در جنگ‌ها یار و همراه وی بود و بارها پهلوان را از خطرهای بزرگ نجات داد. این کتاب اقتباسی است از یکی از داستان‌های «شاهنامه» که به زبان ساده برای کودکان بازنویسی شده و با ابیاتی از این اثر حماسی برجسته همراه است.

قیمت چاپ: 900 تومان
نویسنده:

محمدرضا رادمهر

تصویرگر:

سعید رزاقی

زبان:

فارسی/انگلیسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1388

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

12

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789645071415

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

تالیف و ترجمه