گربه در جوراب زنانه (داستان طنز)
داستانهای طنزآمیز فارسی - قرن 14
در سومین شمارگان از این داستان مصور که به زبان طنز نگاشته شده آمده است: "یه بار وقتی خیلی کوچولو بودم، رفتم توی یه سوپرمارکت و گفتم: من یه دونه مامان میخوام... فروشنده که داشت چرت میزد، گفت: به بچهها چیزی نمیفروشیم. برو با بزرگترت بیا... خب من بزرگتر نداشتم و از اونجا بود که دیگه قید خریدن مامان رو زدم!.... این رو که برای گربه خشنه تعریف کردم، یه دونه زد توی سرم و گفت: آفرین، مامان رو دیگه ولش کن... بچسب به کار، تا واسه خودت یهچیزی بشی. اگه بخوای، من این حرفهرو یاد میدم. درس اول: مواظب پیرزنا باش... اونا با میل بافتنی به ما حمله میکنن...".