کوچهی علی چپ
«سارا» به همراه همسرش به کوچة جدید اسبابکشی میکنند. او منتظر همسایههای فضول است اما به مدت هشت ماه کسی به آنها سر نمیزند. سارا متعجب است که دلیل این همه بیاعتنایی چیست؟ یک روز صاحب خانة آنها «حاج عنایت» همسایهها و سارا و همسرش را به میهمانی دعوت میکند. آنها در آن میهمانی متوجه علت بیاعتنایی همسایهها میشوند. مستاجر قبلی حاج عنایت «فرشته» همسرش «مسعود» را به علت خیانتش به او نفرین میکند. آقامسعود همسر جدیدش «شمسیخانم» را که زن مطلقهای است، در مدت کوتاهی به خانه میآورد. شمسیخانم زن بدجنسی بود که مدام پسر فرشته «حامد» را مورد آزار و اذیت قرار میداد. شمسی دو فرزند از مسعود به نامهای «حمید» و «یلدا» داشت. در مسافرتی «یلدا» و مسعود کشته میشوند و شمسی دوباره ازدواج میکند. او حامد را از خانه بیرون میاندازد. همسر سومش نیز در اثر حادثهای کشته میشود. حامد بر اثر آزارهایی که به او میشده خودکشی میکند و شمسیخانم در آستانة ازدواج چهارم است. اینک همة همسایهها یقین پید کردهاند که آن خانه شوم است و به آنجا رفت و آمد نمیکنند.