مرغ عشقهای همسایهی روبهرویی (مجموعه داستان کوتاه)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
پیرزن تنها، هرروز صدای منقطع اما متوالی و طولانی دستگاه خیاطی را از واحد روبهرویی که بیوهزنی جوان اجاره کرده، میشنود. پیرزن هرروز صدای لالاییهای بیوهزن را که با ترانههای محلی آنها را برای کودکانش، شایان و شاینا میخواند میشنود. او به این صداها عادت کرده است. روزی یک زن، یک سرباز و یک مرد میانسال میآیند و بچهها را به چشم گریان میبرند. صدای عجز و گریة مادر فرزندان، پیرزن را به داخل خانه هدایت میکند. پیرزن به او میگوید که باید به زندگی ادامه دهد و نگاه بیوهزن به طرف بالکن و مرغ عشقها میچرخد. چند روز بعد دمادم غروب وقتی پیرزن میبیند چراغ اتاق او روشن نشد نگران میشود. صدای چرخ میآمد اما کسی در را باز نکرد. بعد از آن شب نیز هنوز صدای آزاردهندة آن را میشنود که تا صبح، خواب را به چشم پیرزن حرام میکند. این مجموعه شامل داستانهای کوتاه با عنوان زیرلب، این دل، ماه و مادر، دور، نزدیک، فروشگاه بزرگ، فاصله، زنی که هیچوقت نخندید و چند داستان دیگر است.