ماه و مهدی
داستانهای تخیلی / داستانهای آموزنده
مهدی کوچولو که چهار سال بیشتر نداشت، کنار پنجرة اتاقاش نشسته بود و به ماه میگفت: «دوست دارم تا مال من بشوی تا با هم زندگی کنیم». ولی وقتی که از ماه جوابی نشنید، به پیش مادرش رفت و هقهقکنان گفت که ماه با من قهر است. مادر خندید و گفت: «ماه که حرف نمیزند و جای ماه در آسمان است و از بالا برای زمین نورافشانی میکند. بعضی وقتها میتوانی سلامش کنی، ولی ماه نمیتواند جایش را ترک کند و پیش ما بیاید، چون مال همه بچههاست و همه باید از دیدنش لذت ببرند». مهدی کوچولو با شنیدن این حرفها خوشحال شد و فهمید که ماه با او قهر نکرده است. این داستان برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.