سه پیراهن
در مجموعة حاضر، داستانی بلند از «قنبر حاجیوند» به نثر در آمده است. رویداد این داستان در شرایط زمانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رخ میدهد. «وحید» پسر نوجوانی که به علت اخلاق تند پدرش خانه را ترک و به شهری میرود که برادرش در آنجا زندگی میکند، پوشیدن لباس نظامی برادرش، دردسرهایی را برای او میآفریند و تجربههایی را در این مسیر کسب میکند که او را با مسیر دیگری از زندگی آشنا میسازد، که در این میان «غلام» برادر بزرگ وحید و «محمد» و «اکبرآقا» دوستان پدر وحید، نقشی مؤثر را ایفا میکنند.