رقیبان عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
«نیکتا»، «شهریار» و «پویان» از دوران کودکی همبازی یکدیگر بودند. «سمیه»خانم و پدربزرگ طی سفری به مشهد در سرسرای مهمانخانهای با کودکی مواجه شده بودند که او را تحت سرپرستی خود قرار دادند و نامش را شهریار گذاشتند. از همان موقع به خاطر خواهشهای سمیهخانم، قرار عقد نیکتا و شهریار برای آینده گذاشته شد. بعد از گذشت سالها، نیکتا از یک طرف منشی شرکت شهریار شد و از طرف دیگر در کلاسهای سرود پویان شرکت میکرد. تداخل زمانی کار و کلاس او و تعصبهای شهریار و پویان، و درخواست ازدواج شهریار از او، ماجراهایی را برایش به دنبال داشت که در ادامة داستان بازگو شده است.