یک روز قشنگ بارانی: پنج داستان کوتاه
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
"هلن" پس از مرگ همسرش، آنتوان، به بیماری افسردگی دچار میشود. اما به خواستهی همسرش در هنگام حیات، و به امید بازگشت مجدد به زندگی، سفر خود را به کشورهای مختلف از جمله هند، روسیه، آمریکا و خاورمیانه آغاز میکند. اما هیچیک از این سفرها نمیتواند تحولی درونی در هلن به وجود آورد. تا این که سرانجام به آفریقای جنوبی رفته و در آنجا با مشاهدهی مسالهی نژادپرستی در این کشور، مشکلات خویش را فراموش میکند. تا جایی که او در جواب یکی از سیاهپوستان که از بدی آب و هوا سخن به میان میآورد میگوید: نباید گفت چه هوای مزخرفی بلکه باید گفت "یک روز قشنگ و بارانیه". در هر یک از پنج داستان کوتاهی که در کتاب گرد آمده است،حکایت زنی بازگو میشود؛ زنانی با خصوصیات و خلقوخوی متفاوت، اما همگی در جستوجوی حقیقت خویش و معنای زندگی. عناوین داستانها بدینقرار است: یک روز قشنگ بارانی؛ غریبه؛ ادت معمولی؛ تقلبی؛ و زیباترین کتاب دنیا.