گوسفندی که عصبانی بود، خیلی عصبانی

گوسفندی که عصبانی بود، خیلی عصبانی

عصبانیت - داستان / داستان‌های حیوانات

در یک صبح قشنگ «برفی» و «پشمی» یک درخت سیب پیدا کردند. چشم برفی به یک سیب افتاد و از ته دل آن را خواست، اما هرچه بالا پرید، نتوانست سیبی را که دوست داشت بچیند. او زیر درخت آن‌قدر منتظر افتادن سیب نشست تا خوابش برد. وقتی بیدرا شد، دید پشمی در حال خوردن یک سیب است. برفی با دیدن این صحنه خیلی عصبانی شد و شروع به دویدن و به هم ریختن محیط اطرافش کرد. اما ناگهان زمین دهان باز کرد و او را در خود فرو برد. بعد از آن، برفی از کار خود پشیمان شد و به یاد صبح آن روز افتاد و خوابش برد. وقتی بیدار شد، پشمی را کنار خود دید و به خاطر اشتباهی که کرده بود، از او معذرت خواست. این داستان تخیلی برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.

قیمت چاپ: 9,500 تومان
نویسنده:

ژوزف تئوبالد

ویراستار:

حسین بکائی

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

813

سال چاپ:

1397

نوبت چاپ:

5

تعداد صفحات:

32

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789643915001

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

ترجمه