یک و دو سه جرقه اومد اصغر ترقه
شعر کودکان و نوجوانان / چهارشنبهسوری - شعر
در آخرین روزهای زمستان "قلی" در جمع دوستانش اظهار کرد که سال نو میخواهد به اصفهان برود. سپس از دوستانش "مملی"، "اکبری" و "اصغری"، خواست که برای چهارشنبهسوری او را نیز همراه خود ببرند. چهارشنبهسوری فرا رسید. آنها که از ابتدا ـ یک به یک ترقههای خود را به صدا درمیآوردند، تصمیم گرفتند که همهی آنها را یکجا آتش بزنند. ناگهان ترقهها منفجر شد و آنها زخمی و بدحال شدند. آن سال قلی مجبور شد که عید در خانه بماند و به مسافرت نرود. داستان در قالب شعر به چاپ رسیده است.