خورشید میماند: روایتی داستانی از زندگی شیخ بهایی
داستانهای فارسی - قرن 14 / شیخبهایی، محمدبنحسین، 1030 - 953 ق.
شیخ چشمان خود را بست. همهچیز به رنگ دیگری شد. آخرین صدایی که شنید، صدای اذانی بود که از گلدستههای مسجد میآمد. به آرامی چشم گشود. فاطمه و یاران خود را دید. در آخرین دم شنید که میرداماد میگفت: خورشید، عاقبت در ایران ماند. کتاب حاضر روایتی داستانی از زندگی شیخ بهایی است که با کودکی شیخ در مکتبخانه آغاز میشود و با غروب زندگی وی به سرانجام میرسد. نویسنده ضمن استفاده از منابع و مستندات محکم تاریخی، از خیال و داستانپردازی خویش در نگارش بهره برده است.