من رو میبخشی؟
داستانهای حیوانات / دوستی - داستان
برادرهای «فیجی» روباهه، چوب خرسی را برداشته بودند و به جایی برده بودند تا قایم کنند. حالا خرسی از فیجی چوبش را میخواست و نمیدانست که چوب دست برادرهای او است. فیجی هم میترسید راستش را به خرسی بگوید، برای همین هرجا را که میتوانست گشت تا چوب را پیدا کند، اما نشد. تا این که یک چوب دیگر برای خرسی پیدا کرد و به او داد. خرسی از صورت فیجی فهمید که او از چیزی ناراحت است، برای همین از او خواست تا حرف بزند. فیجی هم تمام ماجرا را برای دوستش تعریف کرد و خرسی او را بخشید و گفت که همیشه راست بگوید و چیزی را از او قایم نکند. جلد سوم از مجموعه کتابهای فیجی و خرسی دربرگیرندة یک داستان تخیلی و آموزنده دربارة دروغ نگفتن برای کودکان دو گروه سنی «ب» و «ج» است.