خاله ماندگار
در جلد دوازدهم از مجموعهی "قصههای مادربزرگ و پدربزرگ" حکایت پیرزنی به نام "خالهماندگار" و مهمانهایش بازگو میشود. در یک شب سرد بارانی حیواناتی چون گنجشک، خروس، مرغ، و گربه به خانهی خالهماندگار پناه میآورند. او با خوشرویی آنها را میپذیرد. صبح روز بعد هوا آفتابی میشود و خالهماندگار میگوید مهمانی تمام شده و هرکس باید به خانهی خویش بازگردد. اما حیوانات از این مساله ناراحت هستند، زیرا آنها میخواهند نزد خالهماندگار بمانند. اما خالهماندگار میگوید که خانهاش کوچک است و برای آنها جار ندارد، ولی آنها میتوانند در گوشهای از حیاط برای خود لانهای بسازند. مخاطبان کتاب گروه سنی "الف" و "ب" هستند.