خوب من، سرزمین من (گیلان غرب)
در این داستان، گوشههایی از روزهای آغاز جنگ در شهر گیلان غرب نشان داده شده است. داستان از زبان نوجوانی بازگو میشود که شاهد حمله عراقیها به شهر است. به دست آمدن شواهدی از حضور جاسوسان عراقی، پیدا شدن سر و کله هواپیماهای عراقی و حملات موشکی هوایی و زمینی به شهر خبر از حمله عراقیها میدهد. زنان و بچهها سعی میکنند شهر را ترک کنند، اما راوی داستان و دوستان نوجوانش و همه مردان شهر به مقابله برمیخیزند و به نیروهای خودی یاری میرسانند. اگر چه تانکهای دشمن وارد شهر میشوند و مردم را به گلوله میبندند، اما سرانجام مقابله سریع و پایدار نیروهای ایرانی، بعثیها را ناگزیر به عقبنشینی میکند. راوی داستان و دوستانش نیز در آزادسازی شهرشان ـ گیلان غرب ـ سهم ارزشمندی دارند. این داستان جلد نهم از مجموعه "قصههای شهر جنگی" است که با هدف ترسیم گوشهای از سیمای جنگ تحمیلی در شهر گیلان غرب تالیف شده است.