آقای نویسنده و گرگ و بزغاله!
داستانهای تخیلی
کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانی تخیلی است که برای کودکان گروه سنی (ب) و (ج) به نگارش در آمده است. در این داستان تخیلی آمده است: آقای نویسنده نوشتهاش را تمام کرده بود که ناگهان صدای گرگ بدجنس قصهاش را از لای ورقهای کاغذش شنید که خواهش میکرد «نگذار من بمیرم». او گرگِ قصّة شنگول و منگول و حبّة انگور بود که خانم بزی او را زخمی کرده بود. نویسنده گفت کار بدی کرده و نمیتواند به او کمک کند. گرگ گفت در این دنیا حیوانهای بدجنستر از من نیز هستند و بعد او را به حلبچه یکی از شهرهای کشور عراق برد. نویسنده از دیدن صحنههای آنجا به گریه افتاد. آنها در راه به رزمندهای برخورد کردند که بزغالهای همراه داشت و میخواست آن را نجات دهد. رزمنده بزغاله را به «سجاد» پسرش سپرد تا از آن مراقبت کند. بزغاله بزرگ شد و او صاحب بزغالههای زیادی شد. نویسنده از خواب بیدار شد و قصهاش را اینگونه تمام کرد. گرگ بدجنس از جا بلند شد. او تصمیم گرفته بود که از این به بعد گرگ خوبی باشد و هیچکس را اذیت نکند...»