ماجرای دود کباب
ملانصرالدین - قرن 8؟ ق. - لطیفهها
کتاب مصور حاضر، داستانی از سری «داستانهای ملانصرالدین» است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «روزی مرد فقیری از بازار برمیگشت. بوی کباب فضای بازار را پر کرده بود، مرد به دنبال بو تا دکان کباب فروشی رفت. مرد بیچاره که دیگر تحمل گرسنگی نداشت، تکه نانی از خورجینش درآورد و جلوی دود کباب گرفت، سپس با لذت بسیار آن را لقمه کرد و خورد. او از خوردن نان خالی با بوی کباب لذت میبرد، درحالیکه مردم داخل کباب فروشی، کبابها را با لذت میخوردند».