آفتاب برحوت
داستانهای فارسی - قرن 14
«کیوان»، سری به خانه «نسرین» عروس «نوری» میزند، تا خریدهایی را که برایش انجام داده به او بدهد، نسرین که همسرش فوت کرده است به تندی با کیوان برخورد میکند؛ چراکه خوب میداند حاتم طایی شدن او برای آن است که نسرین را تصاحب کند. در همان لحظه «دانیال»، پسر نسرین از مسافرت به خانه بازمیگردد و بدون توجه به کیوان به واحد خودش میرود. ساعتی بعد «یکتا»، نامزد دانیال با او تماس میگیرد و... .