مادربزرگ
مادربزرگ در این قصهی مصور، در منزل سنتی خود، منتظر آمدن نوهها و پدر و مادرشان است. او بسیار دوست دارد مهسا و پویا را هرچه زودتر ببیند، اما زمان کمکم سپری میگردد و از آنان خبری نمیشود. مادربزرگ پس از تهیهی غذا، به نماز میایستد و بعد از آن, در انتظار عزیزان خود، به خواب میرود و در خواب فرزندانش را میبیند که با تاخیر به جانب او آمدهاند و...