داستانی پر آب چشم (روایت رزم رستم و سهراب) طرحی برای نمایش
فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه. رستم و اسفندیار - نمایشنامه / رستم و سهراب - نمایشنامه
نمایشنامه حاضر که به گونه نقالی فراهم آمده این گونه آغاز میشود :((زنان و مردانی نشسته در میدانگاه، منتظر آغاز نقلاند....راوی(نقال) اسباب نقل فراهم میکند...رستم و سهراب، لباس نقش پوشیده آمادهاند...ضربگیر نشسته در جایگاهش که سردستی آن را مهیا کرده و زنگی از آن آویخته...راوی با اشاره به ضربگیر شروع نقل را اعلام میکند...کنون رزم سهراب و رستم شنو/ دگرها شنیدستی، این هم شنو/ یکی داستان است پر آب چشم/ دل نازک از رستم آید به خشم...همان طور که میدانید :بین کاووس(شاه ایران) و افراسیاب(شاه توران) سالها بود که جنگ بود و جنگ بود و جنگ ;جنگ از پی جنگ .اما سختترین جنگشان جنگی بود که سرکرده سپاه ایران رستم بود ;و سرکرده سپاه توران، سهراب .آن، پدر بود و این نمیدانست، و این پسر بود و آن نمیدانست .و آنانی هم که میدانستند، سفارش شده بودند که مبادا بر زبان بیاورند .باری، جنگ آغاز شده بود ...